## پاسخگویی را بپذیرید تا صاحب سهام شوید **اگر پاسخگویی بالایی داشته باشید، کمتر قابل جایگزینی هستید** **پاسخگویی راهی است برای رسیدن به سهام (Equity)** **ناوال:** پاسخگویی مهم است چون همین است که اهرم (Leverage) برایتان می‌آورد، به شما اعتبار می‌دهد و باعث می‌شود سهام کسب کنید، یعنی درصدی از کسب‌وکار. وقتی با دیگران مذاکره می‌کنید و آن‌ها قرار است تصمیم بگیرند چطور به شما پاداش دهند، این تصمیم بر اساس این است که چقدر قابل جایگزینی هستید. اگر سطح پاسخگویی بالایی داشته باشید، کمتر قابل جایگزینی هستید. در این صورت مجبورند به شما سهام بدهند که همان سهم شما از سود کسب‌وکار است. **پذیرش پاسخگویی مثل گرفتن سهام در همه‌ی کارهایی است که می‌کنید** خودِ سهام یک مثال خوب است، چون سهام یک ابزار مبتنی بر ریسک است. سهام یعنی شما بعد از اینکه همه‌ی افرادی که حقوق ثابتشان را می‌گیرند و همه‌ی طلبکاران شرکت پرداخت شدند، در نهایت هرچه باقی ماند به شما می‌رسد. اگر به سلسله‌مراتب سرمایه در یک شرکت نگاه کنیم: - ابتدا کارمندان حقوق ثابت می‌گیرند. در فرایند قانونی ورشکستگی، حقوق کارمندان مقدس است. اگر شرکتی بیش از حد هزینه کند و حقوق عقب‌افتاده داشته باشد، دولت می‌تواند هیئت مدیره را تحت تعقیب قرار دهد تا این حقوق را بپردازند. کارمندان بیشترین امنیت را دارند، ولی در مقابل امنیتشان، پتانسیل سود بالا را از دست می‌دهند. - بعد از آن‌ها طلبکاران (مثل بانک‌ها) هستند که بهره‌ی ثابت می‌خواهند. آن‌ها شاید سالی 5، 10، 15 یا 20 درصد سود بگیرند، اما سودشان محدود است. - در نهایت سهام‌دارانند که اگر بعد از پرداخت حقوق و بدهی‌ها چیزی باقی ماند، متعلق به آن‌هاست. ولی اغلب اوقات چیزی زیادی باقی نمی‌ماند و سهام‌داران صفر نصیبشان می‌شود. سهام‌داران ریسک بیشتری می‌پذیرند، اما در ازای آن، پتانسیل سود نامحدودی دارند. شما می‌توانید همین را در همه کارهایتان پیاده کنید. قبول پاسخگویی برای اعمالتان، مثل گرفتن سهام در همه‌ی کارهایی است که انجام می‌دهید. شما ریسک بالاتری می‌پذیرید، اما پتانسیل سودتان هم بالاتر می‌رود. در جامعه‌ی مدرن، ریسک شکست چندان وحشتناک نیست. حتی ورشکستگی شخصی هم در بسیاری از اکوسیستم‌های خوب قابل پاک شدن است. من بیشتر با سیلیکون‌ولی آشنایم، اما معمولاً تا زمانی که با صداقت تلاش کرده باشید، اگر شکست بخورید مردم می‌بخشند. بنابراین واقعاً چیز زیادی برای ترسیدن از شکست وجود ندارد و مردم می‌توانند خیلی بیشتر از چیزی که الآن می‌پذیرند، پاسخگویی بر عهده بگیرند. **نیوی:** آیا پاسخگویی واقعاً شکننده است، یا فقط ما ذاتاً نمی‌خواهیم در ملاعام شکست بخوریم و به همین خاطر شکننده به نظر می‌رسد؟ **ناوال:** می‌تواند واقعاً شکننده باشد. مثلاً یک خلبان هواپیما را تصور کنید. به عنوان کاپیتان مسئول کل هواپیماست. اگر اتفاقی برای هواپیما بیفتد، او دیگر نمی‌تواند کسی را مقصر بداند. نه مهماندار، نه کمک‌خلبان. او کاپیتان است و مسئول. اگر اشتباه کند و هواپیما سقوط کند، تبعات آن آنی و جدی است. در گذشته، ناخدای کشتی اگر کشتی غرق می‌شد، آخرین کسی بود که اجازه داشت کشتی را ترک کند. پاسخگویی ریسک واقعی دارد. ولی ما اینجا درباره‌ی فضای کسب‌وکار صحبت می‌کنیم. در کسب‌وکار، ریسک این است که آخرین نفری باشید که سرمایه‌اش بازپرداخت می‌شود، آخرین نفری که برای وقتی که گذاشتید پول می‌گیرید. زمان و سرمایه‌ای که در شرکت گذاشته‌اید در معرض ریسک است. حتی اگر کسب‌وکار شکست بخورد و نامتان روی آن باشد، آن‌قدرها بد نیست به شرطی که مشکل اخلاقی در میان نباشد. مثلاً «برنی مداف» را در نظر بگیرید: اسم «Madoff» برای همیشه در جامعه سرمایه‌گذاری لکه‌دار شد. حتی نوه یا نتیجه‌ی او هم نمی‌تواند در حوزه‌ی سرمایه‌گذاری کاری کند، چون او نام خانوادگی را نابود کرد. امروزه ریسک پاسخگویی بیشتر درباره‌ی مسائل اخلاقی و یکپارچگی (Integrity) نام است تا صرفاً شکست مالی. **پاسخگویی یعنی شهرت را در خطر بگذاری (skin in the game)** **نیوی:** نکته‌ی مهم برای من این است که مستقیماً به نسبت پاسخگویی‌تان پاداش می‌گیرید. فکر می‌کنم به همین دلیل است که افراد مثل طالب از مدیرعامل‌هایی که بدون پاسخگویی پاداش می‌گیرند، انتقاد می‌کنند. **ناوال:** بله. کتاب «Skin In The Game» نسیم طالب باید خوانده شود. اگر می‌خواهید جهان مدرن و کارکرد سیستم‌ها را بفهمید، این کتاب از بالاترین اولویت‌هاست. پاسخگویی و «Skin In The Game» مفاهیمی نزدیک به هم هستند. من پاسخگویی را مثل یک نوع «درگیر کردن شهرت» می‌بینم. شما اعتبار شخصی‌تان را وسط می‌گذارید. پاسخگویی مفهوم ساده‌ای است. تنها بخش شاید کمی غیرمنتظره‌اش این است که ما از نظر اجتماعی شستشوی مغزی شده‌ایم تا پاسخگویی آشکار نپذیریم. ولی فکر می‌کنم راه‌هایی وجود دارد که همه‌ی اعضای تیم مسئولیت بخش خودشان را بپذیرند. این‌گونه تیم‌ها می‌توانند هم خوب کار کنند و هم پاداش و ضررها را در ستون درست قرار دهند.