## با دانشی ویژه مسلح شوید
**دانش ویژه را میتوان با دنبال کردن کنجکاوی واقعی خودتان به دست آورید**
**نیوی:** کمی درباره مهارتهای لازم صحبت کنیم، خصوصاً «دانش ویژه»، «پاسخگویی (Accountability)»، «اهرم (Leverage)» و «قدرت قضاوت (Judgment)». اولین توئیت در این بخش میگوید: «با دانش ویژه، پاسخگویی و اهرم خود را مسلح کنید.» من هم قدرت قضاوت را به این ترکیب اضافه میکنم، هرچند تو در آن توئیت مشخصاً به آن اشاره نکردی.
**ناوال:** اگر میخواهید پول دربیاورید، باید در مقیاس وسیع پول بگیرید. «چرا شما؟» مربوط به پاسخگویی است، «در مقیاس وسیع» مربوط به اهرم است، و اینکه «چرا پول به شما برسد نه کس دیگر» مربوط به دانش ویژه است.
دانش ویژه احتمالاً سختترین مفهومی است که در این رشته توئیتها بیان کردم و شاید بیشترین سوءبرداشت هم در همین مورد اتفاق بیفتد.
مشکل این است که ما فکر میکنیم همه چیز را میتوان آموزش داد، آن هم در مدرسه. در حالی که این درست نیست. در واقع جالبترین چیزها قابل آموزش نیستند، اما قابل یادگیری هستند. خیلی وقتها یادگیری یا از خصوصیات ذاتی ژنتیکی شما میآید، یا در دوران کودکی از طریق مهارتهایی نرم که بعدها آموزشدادنشان دشوار است، و یا موضوعی کاملاً جدید است که کسی چگونگیاش را نمیداند، یا از آموزش عملی در محیطهای پیچیده حاصل میشود تا شما الگوهای خاصی را تشخیص دهید و قضاوت درست در یک حوزهی مشخص کسب کنید.
مثال کلاسیک، سرمایهگذاری است، اما میتواند هر چیزی باشد: از مدیریت یک ناوگان کامیون تا پیشبینی هوا.
**دانش ویژه قابل آموزش مستقیم نیست**
نخستین نکته دربارهی دانش ویژه این است که نمیتوانید برای آن آموزش ببینید. اگر بتوانید برایش آموزشی ببینید، یعنی کس دیگری هم میتواند. در این صورت میتوان بهطور انبوه آن را آموزش داد. حتی میتوان کامپیوتر و رباتها را طوری برنامهریزی کرد که آن کار را انجام دهند. وقتی به این مرحله برسیم، شما به راحتی قابل جایگزینی هستید. آنگاه مزد شما فقط به اندازهی حداقل هزینهای است که برای آموزش و اجرای کار لازم است.
بنابراین شما میخواهید دانش ویژه داشته باشید. البته تحصیلات و آموزش لازم است تا بتوانید از دانش ویژه بهره ببرید، اما آن بخشی که به شما درآمد خاص میدهد، همان دانش ویژه است.
**دانش ویژه با دنبالکردن کنجکاوی طبیعیتان بهدست میآید**
برای مثال، کسی که در روانشناسی مدرک میگیرد و بعد فروشنده میشود: اگر از اول یک فروشندهی کارکشته و قوی بوده، مدرک روانشناسی به او اهرم میدهد تا در فروش بهتر عمل کند. اما اگر فردی درونگراست و ذاتاً توان فروش ندارد، روانشناسی را هم که یاد بگیرد، خیلی در فروش عالی نمیشود.
پس دانش ویژه بیشتر از طریق دنبال کردن استعدادهای ذاتی، کنجکاوی واقعی و اشتیاق شما بهدست میآید. نه با رفتن به مدرسه برای شغلی که الان داغ است و نه با ورود به رشتهای که سرمایهگذاران میگویند آینده دارد.
اغلب، دانش ویژه در لبهی دانش قرار دارد. جایی که تازه دارد کشف میشود یا سخت است و دیگران در آن تسلط ندارند.
اگر شما صد در صد در آن حوزه غرق نشده باشید، کسی که صد در صد درگیر است شما را شکست میدهد. نه کمی، بلکه به طور قابل توجهی، چون در قلمرو ایدهها، بهرهی مرکب و اهرم به شدت اعمال میشوند.
اگر با اهرم 1000 برابری کار کنید و یک نفر 80٪ مواقع درست بگوید و دیگری 90٪، آن که 90٪ درست میگوید صدها برابر بیشتر از بازار پاداش میگیرد، چون اهرم و بهرهی مرکب اثرش را چند برابر میکنند. پس باید در حوزهای باشید که واقعاً در آن عالی باشید و برای همین کنجکاوی خالص بسیار مهم است.
**ساختن دانش ویژه برای شما مثل بازی میماند**
این چیزی نیست که بنشینید و منطقی تصمیم بگیرید. بیشتر از طریق مشاهده به دست میآید. باید به زندگی خود نگاه کنید و ببینید واقعاً در چه چیزی خوب هستید.
مثلاً من میخواستم دانشمند شوم. باورهای اخلاقیام در رأس زنجیرهی خلق ارزش برای بشریت، دانشمندان را قرار میدهد. دانشمندان واقعی که پیشرفتهای بزرگ کردهاند، احتمالاً بیش از هر گروه دیگری به جامعهی انسانی خدمت کردهاند.
اما وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم آنچه من واقعاً در آن مهارت داشتم و وقتم را رویش صرف کردم، بیشتر پول درآوردن، وررفتن با تکنولوژی، متقاعد کردن دیگران و توضیح دادن چیزها بود.
من مهارتهای فروشی دارم، نوعی دانش ویژه که از آن من است. مهارت تحلیلی در زمینه پول درآوردن هم دارم. میتوانم دادهها را جذب کنم، روی آنها وسواس پیدا کنم، تجزیهشان کنم. این یک مهارت ویژه است. همچنین عاشق سر و کله زدن با فناوری هستم. همهی اینها برای من مثل بازی است، اما برای دیگران شبیه کار سخت میماند.
برای برخی افراد، این چیزها دشوار است. آنها میگویند: «چطور میتوانم در مختصرگویی و فروختن ایدهها خوب شوم؟» اگر شما ذاتاً در آن خوب نیستید یا واقعاً به آن علاقه ندارید، شاید حوزهی شما نباشد. بهتر است روی چیزی تمرکز کنید که واقعاً به آن علاقه دارید.
جالب اینکه اولین کسی که دانش ویژهی مرا تشخیص داد، مادرم بود. وقتی 15 یا 16 ساله بودم، در حال گفتوگو با دوستم گفتم میخواهم اخترفیزیکدان شوم. مادرم از آشپزخانه گفت: «نه، تو وارد تجارت میشوی.» من گفتم: «چی؟ مادرم میگوید من وارد بیزنس میشوم؟ من میخواهم اخترفیزیکدان شوم. مامان نمیداند دارد چه میگوید.» ولی او دقیقاً میدانست.
او قبلاً دیده بود که هر وقت از خیابان رد میشویم، من کسبوکار پیتزافروشیها را نقد میکنم: چرا برشها را این طور میفروشند، چرا روند سفارشگیری اینگونه است در حالی که باید طور دیگری باشد.
پس مادرم میدانست ذهن من بیشتر بیزنسی است. بعدها، علاقهام به علم با آن ذهنیت تجاری ترکیب شد و من در حوزهی کسبوکارهای تکنولوژی به جای خود رسیدم.
بنابراین، اغلب دانش ویژه شما توسط دیگرانی که شما را خوب میشناسند، در موقعیتهای واقعی زندگی مشاهده و آشکار میشود، نه اینکه شما خودتان بنشینید و آن را انتخاب کنید.